در این نوشتار، پس از بررسی اجمالی فطری بودن گرایش به پوشش، به بحث درباره حجاب زن مسلمان و چگونگی آن از دیدگاه قرآن پرداخته شده و به مؤیّدات نقلی و تاریخی استناد گردیده است. پس از بیان ضرورت حجاب، که برای رسیدن به امنیت و کاهش بحرانهای روحی ضروری است، علل کم توجهی به این توصیه اسلامی در جامعه به اجمال توضیح داده شده است که از جمله آنها، ضعف ایمان، ابراز شخصیت، فساد محیط و تهاجم فرهنگی است.
پوشش ـ حجاب ـ جلباب ـ خمار ـ تهاجم فرهنگی ـ ابراز شخصیت ـ تعلیم و تربیت.
پوشش بانوان از مسائل مهمی است که از جنبههای گوناگون قابل بررسی و ملاحظه میباشد. آفرینش لباس و پوشش به تناسب ویژگیهای جسمی و روحی بشر و روی آوردن فطری انسان به آن یکی از نعمتها و هدایای الهی محسوب میشود و دین اسلام به این امر توجه ویژهای داشته است. قرآن کریم برهنگی و کنارگذاشتن لباس را به عنوان دامی که شیطان آن را در مسیر انسان گسترانده است، معرفی کرده و آن را مخالف فطرت بشر میداند.(1)
تمام کسانی که زندگی بشر و تحوّلات آن را مورد ارزیابی قرار دادهاند، تصدیق کردهاند که انسان از همان آغاز پیدایش، کوشیده تا پوشش مناسبی برای خود تهیه کند. به گواهی تاریخ، در اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان، حجاب در بین زنان معمول بوده، هرچند در طول تاریخ، فراز و نشیبهای زیادی طی کرده و گاهی با اعمال سلیقه حاکمان و یا متنفذان مذهبی، شدت و ضعف یافته، ولی هیچگاه بهطور کامل از بین نرفته است.
در ایران باستان نیز زنان چادری مستطیل شکل بر روی همه لباس خود داشتهاند که نقوش باقیمانده از آن دوران حاکی از این مسئله است.(2)
بنابراین، متداول بودن حجاب در میان ملل گوناگون با آنکه دارای عقاید، مذاهب و شرایط جغرافیایی متفاوتی بودهاند، نشانگر آن است که تمایل به پوشش و حجاب از فطرت درونی انسان سرچشمه میگیرد، نه از تمدن، فرهنگ یا عقاید مذهبی.(3)
با این حال، چون بد حجابی در جامعه کنونی از اموری است که ذهن بسیاری از دینداران را به خود مشغول داشته، در این نوشتار سعی شده علل عدم تقیّد به حجاب مطلوب اسلامی در جامعه بررسی شود.
در ابتدا، لازم است تعریف مختصری از مفاهیم قرآنی مرتبط با موضوع (حجاب، خمار، جلباب) ارائه دهیم:
«حجاب» در لغت، به معنای پوشش، پرده و حاجب به کار رفته، همچنین نامی است برای آنچه به وسیله آن خود را میپوشانند. آنچه میان دو چیز حایل گردد نیز «حجاب» نامیده میشود. کلام خداوند متعال که میفرماید: «و مِن بَیننا و بَینکَ حجابٌ.» (فصّلت: 5) نیز بدین معناست؛ یعنی میان ما و شما حاجز و فاصلهای در نحله و دین وجود دارد.(1)
در کتب لغت فارسی نیز برای واژه «حجاب» این معانی آمدهاند: پرده، ستر، نقابی که زنان چهره خود را بدان میپوشانند، رویبند، برقع، چادری که زنان سرتاپای خود را بدان میپوشانند.(2) در زبان انگلیسی، ریشه و مصدر واژه Dress یعنی لباس، کلمه Directusاست که به معنای مستقیم نمودن و مرتب و منظم کردن، آراستن و زینتدادن میباشد.(3)
ممکن است این تفاوت معنایی در زبانها و فرهنگهای گوناگون ناشی از نقشها و کارکردهای متعدد لباس و پوشش باشد؛ زیرا لباس و پوشش از یک سو، انسان را از سرما و گرما و آسیبهای ناشی از آن حفظ میکند و از سوی دیگر، با پوشش جسم، آن را از انظار پنهان داشته، در جهت حفظ عفت به آدمی کمک میکند و علاوه بر اینها، به انسان آراستگی، زیبایی و وقار میبخشد.(4)
قرآن کریم نیز به کارکردهای گوناگون پوشش و لباس اشاره میفرماید: «یا بنی آدمَ قَد اَنزلنا علیکم لِباسا یُواری سوءَاتِکم و ریشا و لباسُ التقوی ذلکَ خیرٌ» (اعراف: 26)؛ ای فرزندان آدم، برای شما لباسی فرو فرستادیم که اندام شما را میپوشاند و مایه زینت شماست و لباس تقوا بهتر است.
معنای اصطلاحی این واژه نیز با معنای لغوی آن تناسب دارد و به معنای پوشش مخصوص زنان به کار میرود.
یکی دیگر از واژههایی که در آیات حجاب به کار رفته، واژه «خمار» است که به معنای وسیله پوشاندن و در اصطلاح، مختص چیزی است که زن سر خود را با آن میپوشاند؛ مانند مقنعه یا روسری بلند.(1)
برای واژه «جلباب» نیز معانی متعددی ذکر شدهاند. برخی گفتهاند: جامهای بزرگتر از خمار است که زن به وسیله آن سر و سینه خود را میپوشاند.(2) بعضی گفتهاند: پوششی است که تا سر زانو میآید،(3) و عدهای آن را پوششی میدانند که سراسر بدن را از بالا تا پایین میپوشاند.(4)
از میان سه معنایی که ذکر شد، مؤیّداتی معنای سوم را تقویت میکنند:
1. با دقت در معنای واژههای «خمار» و «جلباب» در آیات «فَلیضرِبنَ بِخُمرهنّ علی جیُوبِهنّ» (نور: 31) و «و یُدنینَ علیهِنَّ مِن جَلابیبهنَّ» (احزاب: 59) که بر نوع پوشش زنان دلالت میکند، تغایر این دو لفظ در آیات شریفه فهمیده میشود؛ چرا که اگر «جلباب» همان «خمار» باشد، خلافِ اصلِ تفاوتِ معنای الفاظِ متغایر است.
2. در مورد پوشش حضرت فاطمه علیهاالسلام ، وقتی میخواستند برای دفاع از حضرت علی علیهالسلام به سوی مسجد حرکت کنند، در تاریخ چنین آمده است: «لاثت خمارِها علی رأسِها و اشتملت بِجِلبابها.»(1) در این نقل، تغایر دو واژه «خمار» و «جلباب» روشن است؛ چرا که «لا ثت خمارها» به معنای محکم بر سر بستن مقنعه است و «اشتملت بِجِلبابها» نیز با توجه به قرینه «اشتملت» پوشش سراسری بوده که تمام وجود حضرت را فراگرفته است.
3. امّ سلمه همسر پیامبر صلیاللهعلیهوآله میگوید: وقتی آیه «یُدنینَ عَلیهِنَّ مِن جلابیبهنَّ» (احزاب: 59) نازل شد، زنان طایفه انصار جامه پشمی سیاهی به سر میکردند و با همین وضع از کنار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عبور میکردند. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در این مورد به آنها اعتراض نکردند و همین دلیل بر تقریر و امضای آن حضرت است و تقریر ایشان مانند قول ایشان حجت میباشد.(2)
از مجموع مطالب مزبور، به دست میآید که واژههای «خمار» و «جلباب» متمایز بوده و اوّلی پوششی مثل مقنعه و دومی پوششی مثل چادر است که همان پوشش زنان صدر اسلام بوده، به گونهای که زیباییهای اندام و جذابیتها را میپوشاند و زن میتواند به وسیله آن خود را در حفاظی مطمئن قرار دهد و چون چادر نازک این کارکردها را ندارد حجاب مورد نظر قرآن به شمار نمیآید.
مطلب قابل توجه دیگر اینکه در واژه «جلباب» حتی رنگ پوشش هم اخذ شده است؛ چرا که یکی از معانی «جلب» که در کتب لغت به آن اشاره شده، تیرگی و سیاهی است؛ مثلاً؛ «جلبُ اللیل» به معنای سیاهی شب میباشد.
ابن منظور در لسان العرب ذیل ماده «جلب»، پس از نقل شعری تصریح نموده که گوینده شعر از «جلب»، سیاهی را اراده کرده است.
بنابراین، میتوان گفت: چادر مشکی ریشه قرآنی دارد.(1) مقام معظّم رهبری در این زمینه میفرماید: «چادر، هم بهترین نوع حجاب است و هم یک نشانه ملّی ماست که هیچ منافاتی با هیچ نوع تحرّکی از زن ندارد.»(2)
از سوی دیگر، به دلیل آنکه در آیات(3) و روایات(4) به استفاده از رنگهای روشن توصیه شده و در مقابل، از رنگهای کدر و تیره نهی گردیده، ممکن است این سؤال مطرح شود که دلیل انتخاب رنگ تیره برای چادر چیست؟
از جمله پاسخهایی که به این سؤال داده میشود، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. در روایتی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چنین آمده است: «کانَ رسولُ اللّهِ یَکَرهُ السوادَ اِلاّ فی ثلاثٍ: الخفّ، العمامةُ والکساءُ»؛(5) رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سیاهپوشی را مکروه میدانست، مگر در سه مورد: کفش، عمامه و عبا. شاید بتوان از این حدیث، عدم کراهت چادر مشکی را ـ که در ردیف عبا قرار میگیرد ـ استفاده کرد.
2. در روانشناسی رنگها، ثابت شده که رنگ مشکی یک رنگ صامت است و بر خلاف رنگهای دیگر، که معمولاً نگاه را به سمت خود جلب میکنند، رنگ مشکی نگاهشکن است. بنابراین، چادر مشکی هدف از پوشش زنان را ـ که عدم توجه به زن و ایجاد امنیت روانی برای اوست ـ تأمین میکند.(1)
علاوه بر آن، وقتی انسان به چیز سفید نگاه میکند، احساس مینماید آن چیز به او نزدیک میشود. اما وقتی چیزی مشکی را میبیند، احساس میکند که از او دور میشود و بهتر اینکه رنگ پوشش زن به مرد چنین القا کند که زن از او دور میشود.(2)
3. رنگ پوشش در صورتی که روشن باشد، میتواند موجب جلب توجه شود که در این صورت، با هدف پوشش، که در آیات و روایات بیان شده، سازگار نیست.
مسئله غیر قابل انکار سختی کنترل چادر همراه با وسایل است که به عنوان معضل مطرح میشود که این امر به نوع طرّاحی چادر برمیگردد. بنابراین، لازم است طرّاحان لباس چادر را بهگونهای طراحی کنند که پاسخ نیازهای خانمها را بدهد و در عین حال، پوشش مناسبی برای لباسهای زیر چادر باشد.
البته پذیرش اینکه حجاب با چادر مشکی ریشه قرآنی دارد، میتواند تحمّل سختیهای آن را آسان کند؛ زیرا تحمّل تکالیف شرعی مثل روزه، جهاد و مانند آن که دارای مشقت و سختی هستند، برای انسان سازنده است.(3)
با این حال، اگر عدهای به هر دلیل به استفاده از مانتو علاقه دارند، باید به شرایط آن توجه کنند: از مانتوهای تنگ به عنوان پوشش استفاده نکنند؛ چرا که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: «لا ینبغی للمرأةِ اَن تَجمرَ ثوبَها اِذا خرجت مِن بیتها»؛(4) برای زن سزاوار نیست که هنگام بیرون رفتن از خانهاش، لباس خود را جمع و فشرده کند. بنابراین، حتی جمع کردن چادر و تبدیل آن به یک لباس تنگ نیز مطلوب نیست.
همچنین با توجه به تأکید قرآن مبنی بر پوشاندن زینت در مقابل نامحرم،(1) از مانتوهایی که در عرف جامعه زینت محسوب شده، جلب توجه نامحرم میکنند نباید استفاده کرد و چون عنوان پوشش بیرونی را دارند، حکم رنگ چادر بر آنها صدق میکند.
با توجه به اینکه جاذبه جسمی زن برای مرد بیش از جاذبه مرد برای زن است،(2) حفظ حجاب به گونهای که به زن توصیه شده، به مرد توصیه نشده است؛ یعنی حدود آن برای زن با حدود آن برای مرد متفاوت است: محدوده آن برای زن پوشاندن همه بدن، جز دستها تا مچ و صورت (بدون زینت و آرایش) است.(3)
اگر حد مطلوب حجاب از نظر اسلام مراعات نشود، به خاطر جاذبه جسمی، زمینههای فساد در جامعه ایجاد میشوند، در حالیکه برنامه دین در جامعه حذف زمینههای فساد است؛ یعنی از ابتدا نباید در جامعه فساد ایجاد شود. حال اگر در جامعه فساد به وجود آمد، باید از علنیشدن و اشاعه آن جلوگیری کرد.
به عبارت دیگر، ضریب احساس امنیت در جامعه باید بیش از ناامنی باشد؛ یعنی اگر در جامعهای امنیت روی نقطه 30 بود، اما احساس امنیت در نقطه 60 یا 70، این جامعه، جامعه خوبی است. اما اگر امنیت روی نقطه 70 بود، اما احساس امنیت در نقطه 30 قرار داشت ـ یعنی با وجود کم بودن فساد در جامعه، احساس ناامنی و فساد زیاد باشد ـ جامعه متزلزل میگردد.
بنابراین، چون شیوع فساد بنیان جامعه را متزلزل کرده، آن را به سقوط خواهد کشاند، نباید زمینه فساد و میل به گناه را در جامعه به وجود آورد یا تشدید کرد.
مطلب دیگر اینکه بنای اسلام در روابط اجتماعی، به حداقل رساندن استهلاک قواست؛ به این معنا که اگر انسان توان خود را برای فعالیتی که به قصد انجام آن وارد اجتماع شده است، صرف نکند، قوای خود را مستهلک کرده است، در حالیکه شخص باید بتواند سریعترین و مطلوبترین راه را برای رسیدن به هدف طی کند. پس اگر فعالیت اجتماعی زن و مرد بهگونهای باشد که توان زن یا مرد برای فعالیت مفید اجتماعی صرف شود، فعالیت آنها موفق و دارای بازدهی بالاست. در غیر این صورت، نیرو و توان آنها مستهلک شده است.
استهلاک قوا گاهی معنوی و گاهی مادی است. بیحجابی بخش عظیمی از قوای معنوی انسان را مستهلک میکند؛ به این معنا که اگر انسان به دنبال تعالی روحی باشد، مشغول شدن به جاذبههای گوناگون، تعالی روحی او را کم میکند و نمیتواند به مرتبهای از ارزش که برایش تعریف شده است، برسد.
به دیگر سخن، آیا مردی که در محیط کار و اجتماع، با زنان باحجاب در ارتباط است، توجه او به عبودیت و خدمت به جامعه بیشتر است یا مردی که با زنان بیحجاب در ارتباط است و پیوسته در معرض تحریکات جنسی قرار میگیرد؟
بنابراین، حجاب در جامعه مرز ایجاد میکند تا زن و مرد به راحتی وظیفه خود را انجام دهند؛ چرا که در چنین جامعهای، تحریکات جنسی به حداقل رسیده، انسانها به سمت خدای متعال اوج میگیرند.
از سوی دیگر بیحجابی، بحران، التهاب روحی و تشویش ذهنی در مردان ایجاد میکند؛ چرا که اگر زمینه تحریکات جنسی به وجود آید، اما به آنها پاسخ داده نشود، جوان به مشکلات روحی متعددی مبتلا میشود، همانگونه که امروزه جوامع به آن گرفتار هستند. در مقابل، اگر در جامعه پوشش لازم رعایت شود و افراد به دستورات دینی پایبند باشند، این التهابات روحی پدید نمیآیند.(1)
این التهابات در بانوان به شکل دیگری بروز میکنند؛ چون خانمها حسّاستر هستند و تحت تأثیر محیط قرار میگیرند، با رها کردن حجاب ظاهری و باطنی، خود را زیباتر و جذّابتر پنداشته، انتظار دارند دیگران به آنها توجه کنند و وقتی با توجهات کاذب در اجتماع مواجه شوند، دچار اضطراب، آشفتگی و افسردگی میگردند. اما اگر این انتظار آنها ـ جلب توجه ـ برآورده شود و ارضا گردند، عواطف آنها در خانه تقلیل یافته، خانواده ثبات لازم را نخواهد داشت و متزلزل میگردد. این تنها یک مورد از تبعات و آثار سوء بیحجابی و بدحجابی است و بیحجابی آثار وضعی نامطلوب دیگری نیز دارد به عنوان مثال عدم رعایت پوشش کامل، آزادی و امنیت زن را به خطر میاندازد؛ چون چشمها و دلهای مریض را به سمت خود میکشاند، در حالیکه زن با رعایت حجاب میتواند آزادانه و با احساس امنیت، به کار و فعالیتهای علمی و اجتماعی بپردازد.
با توجه به آنچه گفته شد، انتظار میرود در جامعه اسلامی، بخصوص در مجامع علمی، که افراد از سطح معرفتی بیشتری برخوردار هستند، حجاب مورد نظر اسلام رعایت شود. اما متأسفانه در برخی از مراکز از جمله مراکز آموزشی به دلایل گوناگون، از جمله ضعف مدیریت بعضی مدیران، فقدان ضمانت اجرایی لازم، عدم آگاهی جوانان و تأثیر جوّ عمومی جامعه و دلایل دیگری که خواهند آمد، ضعف حجاب الگوی مشهود و ملموس است.
البته در مراکزی که علوم دینی تدریس میشوند، تقیّد به این امر بیشتر است و در مقابل، مراکزی که به جای فرهنگسازی و دادن آگاهی لازم و بیان ضرورت حجاب، آن را اجباری میکنند، با واکنش منفی ـ در حد توهین به حجاب اسلامی ـ مواجه میشوند، هرچند در ظاهر مجبور به رعایت آن باشند.
با وجود ضرورتهایی که برای حفظ حجاب بیان شدند، در جامعه و حتی برخی محیطهای علمی با این مسئله مواجه هستیم که بسیاری از خانمها از این مهم سرباز زده، به بدحجابی گرایش دارند. انتخاب این نوع پوشش عواملی دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
یکی از مهمترین عوامل بدحجابی، ضعف ایمان و معنویت است که باعث ضعف حیا میشود. ایمان همچون پناهگاهی است که انسان را از افتادن در گناهان حفظ میکند؛ چنانکه در قرآن کریم آمده است: «و اَمّا مَن خافَ مقامَ رَبّهَ و نَهیَ النفسَ عَنَ الهوی فاِنّ الجنّةَ هَیَ المأوی» (نازعات: 40 ـ 41)؛ و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوا بازداشت، پس جایگاه او همان بهشت است.
امام صادق علیهالسلام نیز میفرمایند: «لا ایمانَ لِمَن لا حیاءَ لَه»؛(1) کسی که حیا ندارد ایمان ندارد.(2)
پوشش و حیا تفکیکناپذیرند؛ زنان با حیا با رعایت حجاب، زینتهای خود را به نمایش نمیگذارند.
از سوی دیگر، زنانی که اسرار و زیباییهای جسمانی خود را ـ بخصوص در محیطهای مقدّس علمی و آموزشی ـ به نمایش میگذارند، پرده بین خود و خدا را دریدهاند و به قداست این مکانها خدشه وارد کردهاند.
هرچند حجاب و پوشش ظاهری به معنای برخورداری از همه مراتب عفاف نیست، ولی عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نمیباشد.
دوران جوانی اوج کشش و گرایش به زیباییهاست. این گرایش در انتخاب نوع لباس، پوشش و آرایش آشکار میشود و آیات قرآن نیز به این امر اشاره دارند که فایده لباس تنها پوشاندن بدن نیست، بلکه نوعی وسیله تجمّل و زینت است.(1)
اگرچه اسلام با زیبایی و زینت مخالف نیست، ولی بروز زیباییها در انتخاب نوع پوشش در مقابل نامحرم را جایز ندانسته، برای آن حد و حدودی قایل شده و این همان هماهنگی میان تکوین و تشریع است؛ بدین معنا که میان احکام دین با طبیعت فطری بشر ـ فطری بودن گرایش به پوشش ـ تناسب و ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد.
یکی از عوامل بدحجابی جوانان دشواری شرایط ازدواج است. برخی میپندارند با پوششهای جذّاب میتوانند جوانان را به خود مشتاق سازند، در حالی که بیشتر جوانان، دختران عفیف را برای ازدواج برمیگزینند. جوانان بیتقوا دختران خودنما را برای تفریحات موقّت خود میخواهند. پس در حقیقت، اینگونه دختران در چشمها جا دارند.
واقعیت این است که اگر ازدواجی به خاطر جاذبههای جنسی صورت بگیرد، دوام چندانی نخواهد داشت و عدم امکان ازدواج، دلیل عقلایی برای بیعفتی و خودنمایی نیست و کسانی که امکان ازدواج ندارند، باید عفت و پاکدامنی پیشه کنند؛(2) چنانکه خدای متعال میفرماید: «و لَیستعفِفِ الّذین لایَجدونَ نَکاحا حتّی یُغْنِیَهُم اللّهُ مِن فضلِه ...» (نور: 33)؛ و کسانی که وسیله زناشویی نمییابند، باید عفّت بورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بینیاز گرداند.
از جمله عوامل ترویج بیحجابی، تعلیم و تربیت غربی به یادگار مانده از دوران پیش از انقلاب و خوگرفتن بعضی از خانوادهها با آن است؛ خانوادههایی که از تعالیم دینی فاصله گرفته و به عقاید دینی و مذهبی پایبند نبوده و هر جا با خواستهها و منافعشان در تضاد باشد، آن را کنار میگذارد.
باورهای نادرست در مسائل تربیتی از جمله اینکه باید به جوان آزادی داد تا هرگونه میخواهد بپوشد و اعتقاد به اینکه پوشیدن چادر مربوط به مکانهای خاص مانند زیارت یا مجالس عزاست و یا اینکه چادر برای قدیمیهاست، ریشه در تعلیم و تربیت غربی دارند و تشدیدکننده مسئله بیحجابی در جامعه است.(1)
از نظر روانشناسان، امیال ارضانشده روانی، اجتماعی و خانوادگی فرد باعث بروز عقده حقارت شده، در انتخاب پوشاک، طرز برخورد و سخنان او نمود پیدا میکنند. زنان و دخترانی که از احساس حقارت رنج میبرند، با انتخاب پوششهای نامناسب، سعی دارند توجه دیگران را به خود جلب کرده، به نوعی شخصیت خود را نشان دهند.
ناآشنایی برخی از جوانان با احکام و حدود پوشش، از دیگر علل بدحجابی است. بیاطلاعی از حدود روابط بین محرم و نامحرم و چگونگی پوشش اسلامی، به معضل بدحجابی و بیحجابی منجر میشود. در روایتی از امام علی علیهالسلام آمده است: «الجهلُ اصلُ کلِّ شرٍ»(1) نادانی ریشه هر بدی است.
در حالیکه چنین افرادی اگر با احکام اسلامی پوشش آشنا باشند، درصدد اصلاح برمیآیند.
بیشک، در کنار افراد خدمتگزار و مؤمن، عناصر فاسد و ناصالحی نیز هستند که بزرگترین عامل برای آسیبپذیر ساختن جامعه میباشند.
بعضی افراد برای اینکه رسوا نشوند، همرنگ جماعت فاسد میشوند؛ زیرا میپندارند حجاب مانع رشد علمی، شخصیتی و اجتماعی آنهاست. اما حجاب هیچگونه منافاتی با تحصیل و سایر فعالیتهای اجتماعی و اشتغال ندارد.
در قرآن کریم، آنجا که از عفّت دختران شعیب در روابط اجتماعی سخن گفته است، میفرماید: «تَمشی علیَ استحیاءٍ ...» (قصص: 25)
بنابراین، استدلال به اینکه شرایط و جوّ محیط، این نوع پوشش را میطلبد، قرآنی نیست.
یکی از ویژگیهای هر انسانی انتخاب الگو در زندگی است؛ خانوادهها و نهادهای فرهنگی در ارائه این الگوها نقش تعیینکنندهای دارند؛ از بین الگوهای ناهنجار میتوان به این موارد اشاره کرد:
ـ عناصر فاسد و مروّجان فرهنگ غرب، افرادی که با کمک نیروهای خارجی برای به انحراف کشاندن جوانان در زمینههای گوناگون، سرمایهگذاریهای کلان میکنند.
ـ هنرپیشههای بیتعهد و چهرهپردازان غیراسلامی و در نتیجه، فیلمهای نامناسبی که در آنها صحنههای مبتذل نشان داده شده و نمادها و ارزشهای اسلامی در آنها تحقیر میشوند، بر اندیشه و رفتار تماشاگران تأثیر سوء گذاشته، در اشاعه فساد و بدحجابی مؤثرند. در حالی که آنها وسیلهای برای فرهنگسازی و انتقال ارزشهای دینی و فرهنگی باشند، نتیجه خودباختگی فرهنگی و وابستگی فرهنگی و سیاسی بودهاند که در جامعه و مراکز گوناگون به صورتهای متفاوت نمود پیدا میکنند.
بنابراین، بر متصدیان فرهنگی کشور لازم است که با جایگزین کردن الگوهای مناسب و تقویت فرهنگ خودی، با این تهاجم مقابله کنند.
جهان غرب برای تحقق سلطه کامل سیاسی ـ اقتصادی خود، به تحقیر فرهنگی کشورهای اسلامی و تحمیل فرهنگ مبتذل خود پرداخته و ترویج بیحجابی و فساد زنان را به عنوان یکی از کارآمدترین راهها تجربه کرده است، تا جایی که خود به این واقعیت اعتراف دارد.
در پروتکل اندیشمندان یهود آمده است: ما باید کاری کنیم که اخلاق در همه جا ویران شود تا راه سیطره ما را بگشاید. فروید از ماست و به زودی روابط جنسی زن و مرد چنان آشکارا و برملا انجام میشود که در نظر جوان، دیگر هیچ چیز مقدّسی مفهوم نداشته باشد و پیوسته همّت او اشباع غرایز شهویاش گردد. در آن صورت است که اخلاق فرو میریزد.(1)
فرانتس فانون در کتاب خود، از تسلط غرب بر کشورهای مسلمان با استفاده از زنان سخن گفته و به این ضربالمثل استشهاد کرده است: «زنان را در دست بگیریم، همه چیز به دنبال آنها خواهد آمد» و در جای دیگر، از نظریه ادارهکنندگان دستگاه استعمار سخن رانده که: «باید برویم و زن را در پشت چادری که خود را درون آن میپوشاند، جستوجو کنیم.» در نتیجه، موقعیت و وضعیت زن، اساس فعالیتها قرار خواهد گرفت.(1)
اما کسانی که حجاب را مانع پیشرفت و بیحجابی را تجدد و تمدن میپندارند، لازم است نسبت به اعتراف و هشدارهای پایهگذاران این مکتب در باب پیامدهای شوم این فاجعه مطلّع باشند و خود را در ورطه نابودی ناشی از تهاجم فرهنگی نیندازند.
کندی، نظریهپرداز معروف آمریکا، میگوید: من برای نسل آینده آمریکا بیمناکم. از اینرو، دانشمندان و روشنفکران و معلمان اجتماع را دعوت میکنم که درباره این خطر بزرگ که دنیای بشریت را تهدید میکند، فکری کرده، راه علاجی پیدا کنند.(2)
در آخر، کلام را با حدیثی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به انجام میرسانیم: حضرت علی علیهالسلام فرمودند: روزی به اتفاق فاطمه علیهاالسلام خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله شرفیاب شدم. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را دیدم که به شدت میگریست. عرض کردم: پدر و مادرم فدایتان باد! چرا گریه میکنید؟ پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: علی جان! شبی که به معراج رفتم، زنانی از امّتم را دیدم که به شدت عذاب میشوند. به خاطر شدت عذاب آنان میگریم ... سپس کیفیت عذاب هر یک را برای ما تشریح فرمود، آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام عرضه داشت: ای محبوب من و نور چشمانم! مرا از گناه این زنان آگاه گردان. پیامبر صلیاللهعلیهوآله در پاسخ چنین فرمود: ... اما آن زنی را که با موی سر آویزان کرده بودند، زنی بود که مویش را از نامحرم نمیپوشاند ...، اما آن زنی که گوشت بدن خود را میخورد، زنی بود که بدنش را برای دیگران آرایش کرده بود، ... و اما آن زنی که گوشت بدنش را با قیچی جدا میکردند، زنی بود که خویش را به دیگران عرضه میکرد ... آنگاه در پایان فرمودند: خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد!(3)
1. اعراف: 27.
2. اسدالله محمّدی نیا، بهشت جوانان، ص 284، به نقل از: پوشاک باستانی ایرانیان، ص 75.
3. علی محمّدی آشنانی، حجاب در ادیان الهی، قم، یاقوت، 1378، ج 2، ص 27 ـ 37.
1. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، 2000 م، ج 4، ص 36.
2. محمّد معین، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، 1379، ج 1، ص 1340 / حسن عمید، فرهنگ عمید، تهران، امیرکبیر، 1367، ص 557.
3. علی محمّد حقشناس، حسین سامعی و نرگس انتخابی، هزاره انگلیسی ـ فارسی، تهران، فرهنگ معاصر، 1380، ج 1، ص 449.
4. علی محمّدی آشنانی، پیشین، ص 20 ـ 19.
1. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالشامیه، 1416 ق، ص 298 / احمد بن محمّد فیومی، مصباح المنیر، قم، دارالهجرة، 1405 ق، ص 181 / فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، قم، بعثت، 1414 ق، ج 1، ص 553.
2. راغب اصفهانی، پیشین، ص 199 / فخرالدین طریحی، پیشین، ج 1، ص 302 / خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب کتاب العین، تحقیق مهدی مخرومی و ابراهیم سامرّائی، قم، باقری، 1414 ق، ج 1، ص 302 / ابن منظور، پیشین، ج 3، ص 170.
3. احمد بن محمّد فیومی، پیشین، ص 104.
4. محمّد بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، منشورات البلاغه، ج 3، ص 559 / شیخ طوسی، البتیان فی تفسیر القرآن، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق، ج 8، ص 361 / آلوسی بغدادی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی، چ چهارم، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1405 ق، ج 22، ص 89.
1. ابومنصور طبرسی، الاحتجاج، چ دوم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1410 ق، ج 1، ص 98.
2. ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، چ دوم، ریاض، دارطیّبه، 1420 ق، ج 6، ص 481 / سیدمحمّدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج 16، ص 340.
1. حسین مهدیزاده، حجابشناسی، ص 74 ـ 77.
2. اسدالله محمدینیا، پیشین، ص 253، به نقل از: فرهنگ و تهاجم فرهنگی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ص 262 ـ 261.
3. صافات: 46 / انسان: 21 / کهف: 31 / بقره: 69.
4. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، چ سوم، قم، مؤسسة آل البیت، 1416 ق، ج 5، ص 26 / محمّد بن یعقوب کلینی، فروع کافی، چ چهارم، تهران، اسلامیه، 1375، ج 6، ص 449.
5. محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 6، ص 449.
1. حسین مهدیزاده، بررسی شبهات حجاب، سلسله نشستهای پژوهشکده امام خمینی رحمهالله ، ص 10 ـ 11.
2. زینب جلالی، حجاب از دیدگاه روانشناسی، سلسله نشستهای پژوهشکده امام خمینی رحمهالله ، ص 11.
3. به همین دلیل، قرآن کریم برای کاستن از سنگینی بار روزه، اولاً خطاب را متوجه مؤمنان کرده، میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا»؛ ثانیا، ایشان را به ریشه تاریخی این دستور متوجه نموده، میفرماید: «کما کُتب علی الذینَ مِن قبلِکم»؛ و ثالثا، به فلسفه آن اشاره میکند: «لعلّکم تتقونَ»؛ یعنی: نتیجه آن به نفع شماست.
4. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 5، ص 519.
1. «ولایُبدین زینتهن» (نور: 31) / «و قرنَ فی بیوتکنّ و لاتبرّجن تبرج الجاهلیة الاوُلی» (احزاب: 33)
2. برای مطالعه بیشتر درباره تفاوتهای زن و مرد، ر. ک: مرتضی مطهّری، نظام حقوق زن در اسلام، چ بیست و هشتم، تهران، صدرا، 1379، ص 157 ـ 176.
3. ر. ک: محمّدحسین نجفی، جواهر الکلام فی شرائع الاسلام، ج 8، ص 167 ـ 173 / محمّدجواد مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسه، چ چهارم، تهران، مؤسسه صادق، 1377، ص 86.
1. ر. ک: مرتضی مطهّری، مسأله حجاب، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1353، ص 106 ـ 96.
1. محمّد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفّاری، بیروت، دارالاضواء، ج 2، ص 106.
2. البته ریشه هر دو به ضعف عقل برمیگردد. (ر. ک: همان، ج 1، ص 10، حدیث 2.)
1. اعراف: 26.
2. زینت نخعی، رسم پوشش در شهر مقدّس مشهد با تکیه بر آیات و روایات، پایاننامه کارشناسی ارشد، قم، دانشگاه قم، 1383، ص 57.
1. همان، ص 74 تا 78.
1. عبدالواحد التمیمی الآمدی، غررالحکم و دررالکلم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1403 ق، ج 1، ص 42، حدیث 869.
1. علی محمد آشنانی، پیشین، ص 250، به نقل از: دائرةالمعارف بریتانیا، ج 2، ص 84.
1.چ فرانتس فانون، سال پنجم انقلاب الجزایر یا بررسی جامعهشناسی یک انقلاب، ترجمه نور علی تابنده، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 37ـ36.
2. محمد قطب، اسلام و تحوّلات زندگی، ترجمه محمّدعلی عابدی، تهران، عابدی، 1351، ص 336.
3. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1399 ق، ج 103، ص 246.